دیگه کاری از دستم بر نمیاد
دیگه دلم نمیخواد بیای تو فکرم
فکر میکردم تغییر کردم ولی فقط فکر.
دیگه کاری از دستم بر نمیاد
دیگه دلم نمیخواد بیای تو فکرم
فکر میکردم تغییر کردم ولی فقط فکر.
احساس می کنم تبدیل به یک آدم نا امن برای اطرافیانم شدم...
اون نمیخواست کنار من باشه؛
اون میخواست مالک من باشه.
این بود که عذابم میداد.
من اونجوری که انتظارشو داشتی قوی نیستم...
ولی من همونقدر اختیار انتخا «افکارم»رو داشتم که اختیار انتخاب«اسمم»رو داشتم.
من انقدر دوست دارم؛که بعضی وقت ها یادم میره
تو دیگه«دوستَم نَدآري».
خیانت اون شامی هست که
جنگلبان تو خونه نجار میخوره:)
ما مثل دومینو هستیم
من عاشق تو هستم و تو عاشق یکی دیگه...
«فراموش کردنی در کار نیست
نهایت دیگه حرفشو نمیزنی»
چقدر الان منه:)
میدونی من یک ویژگی بدی که دارم اینه که نمیتونم جلو زبونم رو بگیرم زیاد حرف نمیزنم ولی همون کمش هم با طعنه و کنایه میگم.
گاهی اوقات حرف هایی از دهنم میپره که آدمایی که دوستشون دارم رو ناراحت میکنه.
خیلی حس بدیه:(